این نوشتهام، اینجا ماهنامه صدبرگ آذر 98 منتشر شده!
اختراع انزوا
نویسنده: پل استر
مترجم: بابک تبرایی
نشر افق
*
حضور همیشگی مرگ
پیام رنجبران
شروع «اختراع
انزوا» با مرگ است. با حضور بیچون و چرای آن. به مثابهی یک تلنگر، شاید هم چونان
ضربهی ناگهانی یک پُتک. طوری آغاز میشود که تکانمان میدهد. یکباره به یادمان میآورد
حضور همیشگی مرگ را. همان که دائم به انکارش میپردازیم. همانکه متبحرانه مدام
فراموشش میکنیم. طوری شبانهروزمان را میگذرانیم تو گویی او نیست. انگار تا ابد
قرار است همینطور بگذرانیم. انگار قرار است همیشه زنده باشیم. اما واقعیت این است
که او حضور دارد. از قضا بغل دستمان ایستاده. گاه نابهنگام رخ مینماید درست
مانند شروع «اختراع انزوا» و کلاف یک زندگی را در هم میپیچد. گاهی هم نمنم و
آهسته حضورش را به اکران میگذارد. سرعت خودنمایی و دست به کار شدنش آنقدر مهم نیست؛
امروز و فردایش یا نحوهی ظهورش؛ بلکه خودش در مرکز اهمیت قرار دارد. آن واقعهای
که مرگ میخوانیماش و هنگامیکه گوشه چشمیبدان داشته باشیم، حتی اگر ذرهای
بدان آگاه باشیم؛ بیگمان شیوهی زندگیمان متحول خواهد شد. ممکن است دست به خیلی
کارها بزنیم و ممکن است دست از خیلی کارها برداریم. اما هر اتفاقی برایمان بیفتد
یک مساله به خوبی نزد ما روشن میشود و آن ارزش «زندگی»ست؛ ارزش «انسان»، ارزش
«خود» و ارزش «دیگری»؛ قدرشان دانسته میشود و شاید آنوقت با تمام وجود هر لحظهمان
را زندگی کنیم. خود زندگی کنیم و به دیگری هم اجازهی زندگی دهیم. به زندگی از عمق
وجود «آری» میگوییم و آنگاه در پیاش به هر چیزی، به هر کسی که جلوی جریان زندگی
را میگیرد «نه» خواهیم گفت.
«اختراع انزوا»
کتاب عجیبی است. نخستین اثر منتشر شدهی «پل استر» نویسندهی آمریکایی که در همان
بدو انتشار هم توجه همگان را به او جلب میکند. نویسندهای که بعدها مشهورترین
اثر خود یعنی «سه گانه نیویورک» را مینویسد و البته کارنامهی پرباری دارد که
شامل رمانهای مشهور دیگر، داستانهای کوتاه، فیلمنامه و همچنین شعر هم میشود.
اما تو گویی ریشهی تمام این آثار در همین کتاب «اختراع انزوا» قرار دارد. روایتی
که به نوعی «خودزندگینامه»ی «پل استر» محسوب میشود اما بیشتر حاکی از تاثری
بزرگ است. تاثیری که نویسنده از مرگ پدرش گرفته است. پدری که زندگیاش برای او
معما و پرسش بزرگی بوده است و این حالت معماوار، رازآلود و ناشناخته بر تمام شخصیتهای
داستانی «استر» و شیوهی روایتگوییاش سایه انداخته است. «استر» از شناخت پدر در
همین کتاب «اختراع انزوا» میآغازد، بعد به خود میرسد و سپس این جستجو برای درک
هویت به تمامیداستانهای او سرایت میکند؛ به نحوی که میتوانیم «پل استر» را
نویسندهای در جستجوی هویت آدمیبخوانیم. جویندهی هویت انسان معاصر.
اما چنانچه از کنار
این موضوعات بگذریم به باور من، «اختراع انزوا» احساسیترین نوشتهی «پل استر»
است. نویسندهای که در همهی آثارش بههالهای یکدست خاکستری میماند. نوشتههایی
که گویی با پرگار و گونیا به دقت ترسیمشان کرده است. جلوی فوران هر گونه احساس و
هیجانی گرفته شده است. انگار برای هر بخش اندازهی مقرری از احساسات کنار گذاشته و
به همان میزان هم مصرف میکند. نه زیاد و نه کم. درست به همان مقداری که در نظر
گرفته استفاده میشود. این کار را آنقدر خودآگاه و با دقت انجام میدهد، و از جایی
که اغلب او را در زمره نویسندگان به اصطلاح «پستمدرن» طبقهبندی میکنند، برای
درک این شیوهی داستانگویی میتوان جابجا به «استر» ارجاع داد؛ چرا که اصول و
قواعد این شیوهی داستانگویی را به دقت رعایت میکند و متعاقبا خواننده نیز به
سادگی میتواند آنها را در داستانهایش بیابد و از چند و چونشان باخبر شود. اما
در «اختراع انزوا» ما با احساسات نویسنده مواجه میشویم و این احساسات بیقرار اوست
که قصه را پیش میبرد. حال به کجا؟ سرنخ آن به دست احساسات نویسندهای است که از
مرگ پدر متاثر شده و اینک میخواهد او را بشناسد. میخواهد ثبتش کند. میخواهد
توسط کلمات در کنارش داشته باشدش تا همیشه بماند. پدری که دربارهاش مینویسد:«همسری
نداشت، خانوادهای در کار نبود که به او متکی باشند، هیچکس نبود که غیاب پدرم در
زندگیاش تغییری ایجاد کند. شوک کوتاهی شاید، برای تک و توک دوستانی که اندیشیدن
به مرگ هوسباز به اندازهی فقدان دوست تکانشان میداد، و عزاداریِ کوتاه مدتی
در پیاش، و بعد هیچ. آخر سر، طوری میشد که انگار او اصلاً هیچوقت زنده نبوده
است.» پدری که «حتی پیش از مرگش هم غایب بود، و خیلی وقت پیش، نزدیکترین آدمها
به او آموخته بودند که غیبتش را بپذیرند و آن را مانند خصیصهای بنیادی از وجود او
تلقی کنند. حالا که درگذشته بود، هضم این حقیقت برای جهان سخت نبود که او برای
همیشه رفته است. ماهیت زندگیاش جهان را برای این مرگ آماده کرده بود-میشد گفت که
این زندگی پیشاپیش نوعی مرگ است-و اگر زمانی به یاد آورده میشد، چون خاطرهای
مبهم بود، نه بیش از آن»(ص 9). اما چرا پدر اینگونه است؟ «عاری از دلبستگی به هر
چیز و کس و عقیدهای، ناتوان یا بیعلاقه به آشکار کردن خود تحت هر شرایطی،
توانسته بود فاصلهاش را با زندگی حفظ کند و از غرق شدن در سیر امور بپرهیزد.»
مردی که در نهایت دچار انزوایی شده که اینک توجه پسر را جلب کرده است. باری! میباید
به گذشتهی او برگردیم. «استر» هم همین کار را میکند. این رجوع را تصادفی نشان میدهد
اما به گذشتهی او بازمیگردد. چرا که
آدمیبرآمده از گذشته خویش است. برآیند
سرگذشتی که از سر گذرانده است. حوادث و رویدادهایی که در گذشته برای او رخ داده و بر
زندگی امروزش تاثیر میگذارد. اما مابین این رخدادها، حوادث تلخی وجود دارد که از گذشتهی
او به آیندهاش میآیند؛ آوار میشوند در لحظههای امروزش. جراحات دردناکی که خاطرش
را خراشیدهاند و تا همیشه در برش میگیرند، حتی اگر گمان برد که آنها را فراموش کرده
اما همچنان حاضرند و بر ضمیر ناخودآگاهش سیطره دارند؛ این جراحات تلخ کلید درک رفتارهای
امروز او هستند. به دیگر سخن، وقتی ما به زندگی آدمها نگاه میکنیم، گاهی متعجب از
برخی رفتارهاشان با خودمان میگوییم:«این چرا اینطوریه؟». اما هنگامیکه از گذشتهی
آنها آگاه میشویم، میتوانیم دلیل رفتارشان را بهتر درک کنیم. «پل استر» هم همین
کار را میکند. اما «اختراع انزوا» به دو بخش تقسیم میشود. بخش اول بیشتر حول
محور پدر میگردد و بخش دوم پای پسر به ماجرا کشانده میشود؛ یعنی خود «استر» که
با نام مستعار «الف» در داستان حضور پیدا میکند. مردی که حالا میخواهد به ماهیت
انزوا پی ببرد. آنرا در پدر دیده است، در خودش جسته است- تو گویی که خود معلول
این انزواست- و حال دست به یادآوری میزند. در هزارتوی حافظهاش چرخ میزند و این کار
را طوری انجام میدهد که انگار هر چه در ذهنش در این رابطه وجود دارد بر صفحه
منتقل میکند. او به سراغ دیگران نیز میرود. دیگرانی که چه در واقعیت و چه در
دنیای داستانی منزوی بودهاند یا آنرا آزمودهاند. یک موسیقیدان گمنام، شاعر
بزرگ آلمان «هولدرلین»، «پدر ژپتو» در ماجراهای «پینوکیو» وقتی در دل آن نهنگ غول
پیکر گیر میافتد؛ بعد به دنبال ردپای انزوا به سراغ نقاشیها میرود، از «زن آبیپوش»
تا «اتاق خواب» «ونسان ونگوگ»؛ استر برای درک و ثبت پدر دست به جستجو میزند و این
تکاپو را به روایت درمیآورد. روایتی که آنقدر احساس در آن نهفته است که خواننده
را با خود همراه کند؛ تا هزارتوهای حافظهاش؛ تا کشف انزوا.
پیام رنجبران(وبلاگ سیناپس)
شعر و دیداری که تازه میشود(اینجا)
برچسبها:
نقد کتاب اختراع انزوا،
آثار پل استر،
حضور همیشگی مرگ،
نقد و بررسی کتاب اختراع انزوا،
هزارتوهای حافظه،
پل استر پست مدرن،
احساسی ترین نوشته پل استر،