این نوشته، دی ماه 98 اینجا در ماهنامه صدبرگ منتشر شده!
شنل پاره
نینا بربروا
ترجمه: فاطمه
ولیانی
پیام رنجبران
دو خواهر! یکی کوچک
و دیگری بزرگتر است! برادری که تیرباران شده. پدری در آستانهی جنون و مادری که
در درمانگاهی خلوت و سرد در پتربورگ مرده است. خواهر کوچکتر که یازده ساله است شبها
حین خواب از فرط سرما و تنهایی زانوان خواهر بزرگتر را بغل گرفته و با آنها
درددل میکند. حرفهایش را به آن زانوان تکیده میگوید و خواهر بزرگتر معتقد است
آن دیگری هنوز آنقدر بزرگ نشده که طاقت حرفهای او را داشته باشد. بفهمدشان. بعد
هم میگذارد و میرود با مردی که میخواهد کارگردان تئاتر شود. قصهای کوتاه و
مختصر. انگار نویسنده فقط میخواسته از دست حرفهای خود خلاص شود. آنچه او را
آزرده و میآزارد. پس در عین ایجاز آنها را فقط نشانهگذاری کرده است. نشانههایی
که کروکیِ یک زندگی را ترسیم میکنند. زندگیای که از سر گذرانده است. کوتاه نگاشته
و گویی انتظار داشته خواننده خود جاهای خالی داستان را پُر کند؛ اما آنچنان با
مهارت اینکار را به انجام رسانده، آنقدر تصویرگرِ زبردست این زندگی بوده که جاهای
ناگفته و سپید در صفحه، چونان نهری در ذهن خواننده جاری میشوند و خود را نمایان
میسازند. دردهایی که به کلمه درنیامدهاند. بغضهایی که در گلو ماندهاند. «شنل
پاره» رمان بسیار کوتاه، گیرا و غمآلودی است به قلم «نینا بربروا» نویسندهی روس
که طی سالهای 41- 42 در پاریس نوشته شده. وقتی نویسنده در تبعید بوده. تبعیدی که
دور دنیا میچرخاندش و تا آخر عمر هم طول میکشد. اثری که نمیتوان آنرا از زندگی
نویسندهاش جدا دانست. هر چند که زندگینامه نیست اما این «نینا بربروا»ست که در
آن سخن میگوید:«ما بلایای بسیاری از سر گذرانده بودیم. از هیچچیز نمیهراسیدیم و
مصیبهای دیگری نیز در پیش داشتیم. دعاها را فراموش کرده بودیم. زندگی امیدها را
از ما ستانده بود. دعاها و امیدها از میانمان رخت بربسته بودند. بیبازگشت. تو
بارها پاهای کوچکت را در این شنل کهنه پوشاندی. من بارها خود را زیر چینهای آن
پنهان کردم تا برای سرگرم کردنت «چایلد هرولد» گذشتهها را اجرا کنم. به من بگو،
آیا با همین شنل نبود که یوسف در راه مصر، تن مریم و عیسی را پوشاند؟».
پیام رنجبران
(وبلاگ سیناپس)
برچسبها:
رمان شنل پاره،
نگاهی به رمان کوتاه شنل پاره،
نینا بربروا،
ادبیات روسیه،
رمان کوتاه،
کتابهایی که باید بخوانیم،
داستان نیمه بلند،